زنان
خطری که زنان ایرانی را تهدید می کند جدی است باید آگاه باشید باشید واز برنامه هایی که برای نابودی فرهنگ ایران است آگاه شوید
زنان
نويسندگان
لینک عزیزان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زنان و آدرس zanan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





این صفحه یک صفحۀ جانبی از وبلاگ است. جهت دیدن صفحه اصلی وبلاگ، اینجا کلیک کنید.

 

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏»

(سوره زمر، آیه 18و17)

«پس بندگان را بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند»

 

  قوم به نزدیکی سرزمین مقدّس رسیده بودند. قرار بود به آن شهر وارد شوند، ولی مشکلی وجود داشت، در آن شهر قومی زورمند ساکن بودند. قوم به موسی(ع) رو کرده گفتند: «ای موسی، در این شهر قومی زورمند هستند، ما تا زمانی که از آن خارج نشوند، وارد آن نخواهیم شد و اگر خارج شوند، ما وارد خواهیم شد.» دو مرد از پرهیزگاران، که گویا موسی(ع) و برادرش هارون(ع) بودند، گفتند: «شما وارد دروازه شهر شوید. چون وارد شوید، پیروز خواهید شد. اگر مؤمن هستید، به خدا توکّل کنید.» ولی قوم به موسی گفتند: «ای موسی! ما هرگز به آن وارد نخواهیم شد، تا وقتی که آنها در آن هستند، تو و پروردگارت بروید و بجنگید. ما اینجا نشسته ایم.» جای تعجّب بود. مگر مردم معجزات موسی(ع) را ندیده بودند؟ مگر موسی(ع) به اذن خدا، آنها را از میان دریای شکافته شده، عبور نداد؟ چرا با وجود این همه نشانه و اعجاز، هنوز لغزش دارند؟ موسی(ع) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم. میان ما و این جمعیت گناهکاران، فاصله انداز.» پس خداوند فرمود: «[اين سرزمين]، تا چهل سال بر آنها ممنوع است، پيوسته در زمين، سرگردان خواهند بود و در باره اين جمعيّت گنهكار، غمگين مباش‏![۱]»

 

  هوا تاریک بود. در باغ جتسیمانی، عیسی(ع)، مسیحای موعود بنی اسرائیل، که قرنها بود، موحّدین جهان آرزوی آمدنش را داشتند، با چند تن از حواریونش تنها مانده بود و مأموران رومی و روحانیان یهود به دنبال دستگیری و کشتن وی بودند. به راستی عجیب بود. مسیح(ع) برای این مردم معجزه کرده بود. عیسی(ع) به اذن خدا، مرده زنده کرده بود و مریضانشان را شفا داده بود. با وجود این همه نشانه و اعجاز، چرا مردم گرد عیسی(ع) را خالی کرده اند؟ چرا حالا که سران یهود و سربازان رومی به دنبال عیسی(ع)، هستند، او را تنها گذاشته اند؟ خداوند به عیسی فرمود: «من تو را برمى‏گيرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك مى‏سازم و كسانى را كه از تو پيروى كردند، تا روز رستاخيز، برتر از كسانى كه كافر شدند، قرار مى‏دهم سپس بازگشت شما به سوى من است و در ميان شما، در آنچه اختلاف داشتيد، داورى مى‏كنم[۲].» بنی اسرائیل مردی را دیدند که پنداشتند او عیسی(ع) است. در دادگاه هر کس سؤالی از او پرسید، بی پاسخ ماند یا اینکه پاسخی بی ربط دریافت کرد. او را زدند، به صورتش تف انداختند و سپس به وی شلاقش زدند و با پافشاری یهودیان، به صلیبش کشیدند و دفنش کردند. دو روز بعد(و نه سه روز بعد!)، عیسی(ع) بر مردانی از قوم ظاهر شد و مدّتی را با ایشان ماند، و کسی ادعا نکرده است که از او شنیده باشد که بگوید به صلیب رفته است یا کشته شده است. خداوند فرمود: «نه او را كشتند، و نه مصلولبش نمودند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند[۳].» نتیجه چه شد؟ افسانه های شرک وارد مسیحیت شد: عیسی(ع) را نیز خدایی دانستند که برای نجات ما به زمین آمده است و کشته می شود و بدین ترتیب خود را فدای ما می سازد، و چند روزی بعد توسّط پدرش که در آسمان است، زنده می شود و به آسمان می رود؛ باوری که هیچ زمینه و اساسی در دینی که مسیحیت باید راه آن را ادامه بدهد، یعنی یهودیت، ندارد، ولی در ادیان شرک و بت پرستی سرزمینهای اطراف به خوبی دیده می شود! مدّتی دیگر بدعتی دیگر هم وارد شد: تثلیث؛ مخلوطی از الهیات توحیدی یهود و الهیات مشرکانه و منحطّ جهان کفر: خدایی یکتا، ولی سه گانه. خداوند می فرماید: « از كسانى كه ادّعاى نصرانيّت داشتند(مسیحیان که ادعای یاری مسیح را داشتند)، پيمان گرفتيم ولى آنها قسمت مهمّى را از آنچه به آنان تذكّر داده شده بود، فراموش كردند. از اين رو در ميان آنها، تا روز قيامت، عداوت و دشمنى افكنديم. و خداوند، آنها را از آنچه انجام مى‏دادند، آگاه خواهد ساخت[۴]

 

  روز عاشورا بود. یک لشگر چند ده هزار نفری، در برابر یک میر و هفتاد و دو مرد، ایستاده بودند. این سو حسین(ع) و آن سو دژخیمان اموی. حسین(ع) را بین دو انتخاب آزاد گذاشته اند: یا با یزید بیعت کند یا سرش بریده شود! و حسین(ع) فرمود: «هیهات منّا الذّلة»(هرگز از ما ذلّتی نخواهد بود). جالب اینجاست که مردمان کوفه خود به حسین نامه نوشته بودند که بیا و اگر نیایی، خودت باید در قیامت پاسخ جدّت را بدهی. مردم کوفه، هم حکومت آل محمّد(ص) را دیده بودند و هم حکومت آل امیه را! هم عدالت علی(ع) را دیده بودند، و هم قساوت زیاد را. اتفاقاً به همین خاطر بود که برای حسین(ع) نامه نوشته بودند و او را به سوی خود فراخوانده بودند و همه چیز «به ظاهر» خوب بود، تا وقتی که پسر زیاد نرسیده بود! روز عاشورا بود. ولی مسلمانان که همین چند ده هزار نفر سپاه شام و کوفه نبودند. میلیونها مسلمان در اقصی نقاط جهان اسلام، حاضر بودند. پس چرا حسین(ع) فقط 72 یار دارد؟ مسلمانان دیگر هم بیکار نیستند! گروهی دارند برای سیر کردن زن و کودک، کار می کنند و عرق می ریزند! گروهی گروهی به عبادت مشغولند! گروهی از جنگ خسته هستند! گروهی اصلاً از ماجرا بی خبرند(!) و خلاصه هر کسی بهانه ای دارد، برای اینکه حسین(ع) را در برابر دژخیمان اموی تنها بگذارد. نتیجه چه شد؟ قدرت در دست ظالمان باقی ماند و ظالمی از پس ظالم دیگر به قدرت رسید و جهان اسلام را روز به روز از اسلام دورتر کرد. برای مردم کوفه البته عوارض بدتری داشت، زیرا دیری نپایید که آنانی که بر حسین ترجیحشان داده بودند، حجاج بن یوسف را بر سرشان گماردند، تا با جنایتهایی تاریخی، زیاد و ابن زیاد را روسفید گرداند.

 

آیا درسهای تاریخ تکراری نیستند؟ از دو حال خارج نیست: یا فهم درسهای تاریخ سخت است، و یا اینکه ما بی توجّه هستیم.

 

***

 

  عید سال 1386، برای اوّلین بار با مطلبی روبرو شدم که علیه اسلام بود. مطلبی علیه امام حسین(ع)، با بی ادبانه ترین کلمات و عبارات، و تحریف آشکار حقایق. هر چند دو سالی می شد که به اینترنت می آمدم، ولی با اینگونه مطالب برخورد نکرده بودم. در سطح جامعه چند نفری را دیده بودم که اظهار بیدینی میکردند، ولی خب آنها با نویسندۀ این مطلب فرق داشتند، سرشان به کار خودشان بود و آشکارا، به عقاید مسلمانان توهین نمی کردند و به نقد اسلام هم نمی پرداختند، پس من هم نیازی به بحث و جدل با آنها نمی دیدم، هر چند گاهی با آنها بحثهایی می کردم. ولی این مورد، یک مقاله یا بهتر بگویم یک فحش-نامه بود. به هر حال یک بیدین، در محیط اینترنت که کمتر کسی می تواند مانع او شود، بهتر درون خود را بروز می دهد. چند مقاله از آن سایت خواندم، و از آن همه تحریف حقیقت که در مورد اسلام روا داشته بود، شگفتزده شدم. هر چند در آن زمان نسبت به این زمان، دانش خیلی کمتری داشتم و البته الان هم سواد ناچیزی دارم، ولی باز فهمیدم که این مطالب بی پایه هستند. نکته جالب در آن سایت این بود که سعی می کرد ایران باستان را در برابر اسلام قرار بدهد، و از افراد بخواهد که «دین عربها را ترک کنند»، غافل از اینکه اسلام ربطی به اعراب ندارد و ما به خاطر حبّ و بغضهای ملّی و ناسیونالیستی نیست که به اسلام ایمان داریم، بلکه بخاطر دلیل و برهان است.

  با فاصله بسیار کمی یک وبلاگ را در میهن بلاگ دیدم که ضدّاسلام مطلبی داشت. البته من در بخش کامنتها جواب خیلی کاملی به او دادم که نویسنده پستش را حذف کرد، ولی باز مطالب حجیم دیگری را که بعداً فهمیدم از روی سایتهای الحادی کپی برداری کرده است، را روی وبلاگش گذاشت، ضمن اینکه در نهایت متوسّل به توهین به من شد و یکی دو نفر از همفکرانش هم آمدند و در کامنتها به من توهین کردند. آنجا بود که فهمیدم بهتر است در وبلاگهای این افراد فعالیت نکنم. در مقابل تصمیم گرفتم که هم خودم نه به صورت مستقیم بلکه به صورت غیرمستقیم با اینجور افراد برخورد کنم، و هم از نویسندگان وبلاگهای مذهبی، بخواهم که سعی کنند با این هجمه ها مقابله کنند. ولی اینجا بود که فهمیدم نه کار غیرمستقیم جواب می دهد، زیرا هجوم دشمنان اسلام مستقیم بود و نه روی وبلاگنویسهای مذهبی می شود حساب کرد، زیرا اکثرشان فقط یک سری مطالب را از این طرف و آن طرف می آوردند و از آن بالاتر سعی می کردند، خودشان را به دردسر بحث با اینگونه افراد نیندازند.

 

  اینجا بود که من از تابستان 86، تصمیم گرفتم، وارد عرصه وبلاگنویسی با هدف پاسخ دشمنان اسلام بشوم. مرحله به مرحله با پیشرفت کار، سطح اطلاعات و قدرت بحث و در نتیجه سطح مقالات و تنوع موضوعات بهتر و بهتر شد و بحمدالله بارها شاهد این بوده ام که دشمنان اسلام در برابر منطق من شکست خورده اند و متوسّل به فحش دادن شده اند. از بحثهای جدلی و ضعیف اوّلیه، به پاسخهای قدرتمند و تمام کننده رسیده ایم و این به معنای آن است که من توانستم با چندین سال تلاش مانعی در برابر مخالفان اسلام باشم و سطح اطلاعات خودم را بالا ببرم، و به وظیفه هر مسلمانی مبنی بر تحقیق در دین، عمل کرده باشم.

 

***

 

  امّا غرض از این مقدّمات این بود که امروز اسلام تحت شدیدترین هجومهاست، همانطور که زمانی رهبران بزرگ دین تنها مانده بودند، امروز اصل دین تنها مانده است و مدافعان بسیار کم هستند. دشمنان اسلام، هر چند مانند آن سپاه چند ده هزار نفری بنی امیّه، در اقلّیت هستند، ولی من در بین برادران و خواهران مسلمان، همکاری ناچیزی می بینیم، تا جایی که در محیط اینترنت، به نظر می رسد که همانطور که موسی(ع) و عیسی(ع) و حسین(ع)، تنها مانده بودند، امروز هم اسلام، تنها مانده است. البته همانطور که آن روز نیز ایمانداران کم نبودند، امروز هم افراد ایماندار کم نیستند، بلکه زیاد هم هستند، ولی مثل همان روزها که هر کسی برای یاری نکردن عیسی(ع) و موسی(ع) و حسین(ع)، بهانه و دلیلی داشت، امروز هم اکثر برادران و خواهران مسلمان، به جای فعالیت بهانه می آورند. قبول دارم که برخی فعالیت دارند، ولی اکثریت برادران و خواهران گویی در خواب هستند.

 

  هر کس ظاهر اینترنت را نگاه کند، ممکن است دچار توهّم بشود که شاید در وبلاگستان فارسی، مسلمانها در اقلّیت هستند! و اتفاقاً این توهّم برای برخی از بیدینها هم به وجود آمده است و همه را به کیش خود می پندارند. ولی حقیقت امر این است که اکثر بچّه مسلمانهای ما، «احساس مسئولیت» ندارند، ولی دشمنان اسلام، احساس مسئولیت میکنند. حتی اگر سواد نداشته باشند، حتی اگر هزار تا کار و زندگی داشته باشند، حتی اگر درسشان عقب مانده باشد، باید بیایند و شده شبی نیم ساعت اسلام را بکوبند، تا به کفر خدمت کرده باشند. در مقابل بچه مسلمانها، در وبلاگهایشان به فکر عکس این بازیگر و آن فوتبالیست، یا نوشتن دلنوشته و متنهای عاشقانه و سیاسی، هستند. در چترومهای اینترنتی هم فقط برای دوستیابی و موزیک و بحثهای الکی و این جور چیزها می روند. پس در یک کلام دشمن بیدار است، و دوست غافل و شاید خواب. یاد آن حرف علی(ع)، با نقل به مضمون، می افتم که فرمود: حاضرم ده از تن از شما را بدهم و یک تن از یاران معاویه را بگیرم و نیز فرمود: آنها در باطل خود استوارترند تا شما در حقّتان.

 

  جالب است که وقتی برای برخی از این دوستان از وضع موجود می گوییم، هر یک بهانه ای دارد! یک نفر اصلاً وقت ندارد! یک نفر درس دارد! یک نفر کار دارد! یک نفر سواد فعالیت را ندارد! یک نفر اعتقاد دارد که مقابله با این افراد کار ما نیست! یک نفر می گوید بگذار امام زمان(عج) بیاید، جواب تمامشان را می دهد!! یک نفر می گوید آنها که قانع نمی شوند!!!

 

من خدمت این دوستان سه نکته عرض می کنم و دیگر حرفی ندارم:

 

اوّل: دوستان! به نظرتان مخالفان اسلام هم مشکلات شما را ندارند؟ به نظر شما چگونه است که آنها وقت دارند و ما وقت نداریم؟ فکر می کنید آنها سواد دارند؟ خیلی از آنها، بلکه اکثرشان، سواد هم ندارند، ولی سعی می کنند حرف بزرگان خودشان را یاد بگیرند و در مجامع مختلف تکرار کنند، آیا شما این کار را هم نمی توانید انجام بدهید؟(البته در زمینۀ پاسخ به شبهات آنها، و نه سخنانی که ربطی به مقابله با آنها نداشته باشد.) البته من هم قبول دارم که آنها قانع نخواهند شد، ولی اگر با کار آنها مقابله نکنیم، افراد ناآگاه را به سوی اباطیل خود، جذب خواهند کرد.

  دوستان! برادران و خواهران مسلمان! کسانی که از اسلام دفاع می کنند، بدون اینکه هیچ پاداش دنیوی در انتظارشان باشد و من نیز آرزو دارم، روز قیامت یکی از آنها شمرده شوم، مثل شما کار و زندگی دارند و از ابتدا همه چیز را نمی دانسته اند. باید وقتی مشخص را به صورت منظم قرار بدهید تا به کارهای مهمتان هم برسید، فعالیت وبلاگی کنید، ذره ذره مطالعه کنید تا آمادگی پیدا کنید. مقالات مربوط به پاسخ به شبهات و سایتها و کتابهای مربوطه را مطالعه کنید، تا با روش پاسخگویی و پاسخ شبهات معروف، آشنا شوید.

 

دوم: به یاد داشته باشید که زمانی که مسیح(ع) در باغ جتسیمانی با معدودی از حواریونش تنها ماند و زمانی که حسین(ع) در کربلا با 72 یار حقیقی تنها ماند و زمانی که موسی(ع) تنها برادرش را به یاری خویش دید، مدعیان ایمان زیاد بودند، ولی اهل عمل نبودند و همگی بهانه هایی داشتند. آنها عبرت امروز ما هستند، اگر عبرت نگیریم، بدون شک وضعمان در قیامت از آنها بدتر خواهد بود.

 

سوم: کسانی که امور دنیوی خویش را از دفاع از دینشان مهمتر می دانند، یادشان رفته است که یاران امام حسین(ع) که شهید شدند، برای امام حسینی شهید که شدند که خودش بخاطر دفاع از دین شهید شد(امام فرمودند هدفشان از قیام زنده کردن سنّت جدّشان رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر است). دشمنان مسیح(ع) به این خاطر قصد جان مسیح(ع) را کردند که مسیح(ع) در حال نشر دین بود. امروز اصل دین را این خبیثان و فحّاشان و هتّاکان، هدف قرار داده اند. این بدان معناست که وظیفه ما خیلی بیشتر است و اگر کمکاری کنیم، به نظر من می رسد که از کسانی که حسین(ع) و مسیح(ع) و موسی(ع) را تنها گذاشتند، بدتر خواهیم بود.

 

  یادمان باشد که از کمکاری بچه مسلمانهاست که بیدینها این همه خودشان را تبلیغ می کنند و با اسلام می جنگند و مسلمانها را نیز به سوی خویش دعوت می کنند و افرادی ناآگاه جذبشان می شوند و به محض جذب شدن، در کنار آنها به دشمنی با اسلامی می پردازند. از کمکاری بچه مسلمانهاست که کسانی که در هشت سال دفاع مقدّس یک گام برای دفاع از ایران برنداشتند که هیچ، گاهی هم با دشمن همکاری کردند، دم از وطن پرستی می زنند و وقاحت و پررویی را به جایی می رسانند که می گویند: هیچ مسلمانی ایرانی و هیچ ایرانی ای مسلمان نیست!!! از کمکاری بچه مسلمانهاست که دشمنان اسلام، آنقدر پررو می شوند که مسلمانها را تحقیر می کنند و آنها را موجوداتی به دور از تمدّن و وحشی خطاب می کنند. از کمکاری بچه مسلمانهاست که دشمنان اسلام، برای ما ادعای منطق داشتن می کنند و در این توهّم هستند که کسی را توان جواب دادن به آنها نیست.

 

رده بندی موضوعی: اندیشه کنیم

 
 
 
 
 

[۱] بر اساس آیات 21 تا 26 سوره مائده از قرآن کریم.

[۲] قرآن، سوره آل عمران، آیه 55.

[۳] قرآن، سوره مائده، آیه 157.

[۴] قرآن، سوره مائده، آیه 14.


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:حضرت موسی, ] [ 1:29 ] [ بنده ی خدا ]
شيطان يا ابليس چيست؟ در قرآن آمده كه شيطان(ابليس) جني است كه به واسطه عبادت هاي زياد خود به خدا تقرب پيدا كرده بود تا زماني كه خدا كالبدانسان را از گل خلق ميكند و در كالبد او از روح خود ميدمد و انسان بعد از جان گرفتن به خدا سجده مي كند وبه دستور خدا همه فرشتگان سجده مي كنند بجز ابليس. در آخر ابليس بعد از گرفتن عمر طولاني و قدرت فريب مردم از بارگاه الهي رانده ميشود . ( سوره حجر 26 الي 42) تذكر:البته ابليس به طور مستقيم توانايي منحرف كردن انسانها را ندارد و نمي تواند به انسان حكومت كند و يا به طور مستقيم به انسان صدمه بزند . بعد از اخراج ابليس از بارگاه الهي در صدد بر آمد تا آدم را منحرف كند تا آنجا كه همه ميدانيم آدم و حوا از خوردن گندم بهشتي منع شده بودند ابليس باراول سعي كرد با فريب دادن طاووس وارد بهشت شود ولي نتوانست ولي بار دوم توانست مار كه يكي از بهترين و زيباترين حيوانات بهشت بود را فريب دهد و در دهانش مخفي شود و وارد بهشت شود.هنگامي كه وارد بهشت شد توانست حوا را نيز فريب دهد والباقی ماجرا ... همان طور كه ميدانيد بعد از هبوت آدم و حوا به زمين آنها صاحب دو پسر به نام هاي هابيل و قابيل شدند ابليس باز توانست با فريب دادن يكي از فرزندان آدم به هدف خود برسد (گمراه کردن انسانها )كه همان داستان قتل هابيل به دست قابيل بود . ابليس در آغاز به اين شكل با فريب دادن حوا و قابيل كار خود را آغاز كرد .ولي به سرعت شروع به برنامه ريزي هاي دقيق و سريالي براي مقابله با تقوا وتوحيد انسان ها نمود و از همان ابتداي خلقت بشر نقشه ها و برنامه هاي سرياليش را پايه ريزي كرد. ما در اينجا به بررسي 2 مورد كليدي مي پردازيم : 1نماد ها و 2تربيت افراد 1 - نماد ها كم كم تعداد فرزندان آدم زياد شدند و در دهكده ي به نام بكه گرد هم جمع شدند در اين دهكده هر كس صاحب خانه اي براي خود بود و تمام آنهابراي خود ملكي داشتند مردم اين دهكده در مكان خاصي گرد هم مي آمدند و به فرامين پيامبر خود (آدم) گوش ميدادند در اين مكان هر كس سوالي داشت مي پرسيد هركس مشكلي داشت مي گفت و هر كس حاجتي داشت طلب مي كرد به تدريج اين مكان گسترش يافت و تبديل به خانه اي شدكه مردم در آن تحصيل و عبادت مي كردند به اين شكل بود كه اولين خانه اي كه هيچ كس مالك آن نبود ولي متعلق به تمام مردم بود شكل گرفت به همين خاطر بعد ها به آن بيت الله گفتند .و اين مكان تبديل به اولين سنبل و نماد جامعه و اولين پديده اجتماعي در ميان پديده هاي مجسم اجتماعي شد. لازم به ذكر است كه نماد های مورد بحث ما 2 نوع است: 1دسته اول به معني مكانهايي كه نماد خدا بوده بار معنايي بزرگي داشتند و مهم بودند چون هم نماد خدا بودند و هم بيانگر رابطه خدا با جهان و انسان بودند. 2 نمادهای بيهوده كه هيچ معني ومفهوم خاصي ندارد . در ميان قوم هود آن زمان كه هنوز دولتي تشكيل نشده بود مردم شروع به ساختن نماد هاي بيهوده كردند كه نه بت بودند نه مورد پرستش قرار ميگرفتند و نه نماد موضوع خاصي بودند و هدفي غير از عبث و بيهودگي در آنها نبود .كه در آيه 128 سوره ي شعراءگفتار هود به قومش را چنين ميبينيم :آيا بر هر تپه اي بنايي ميساريد كه در آن دست به بيهودكاري بزنيد .در اين زمان بود كه نماد بعل براي اولين بار ساخته شد و آن را به شكل سنگ مخروطي شكل ميساختند پيدايش آن مربوط به حوالي مديترانه و لبنان بود.و بعل تبديل به اولين نماد بيهوده ي بشر شد و اين نماد نسل به نسل ساخته شد ودر مكانهاي مختلف مشابه آن را ساختند مانند :برجهاي رامسس مصر كه مقابل همديگر قرار گرفته اند و... و بعد ها در ميان اعراب آنرا تكميل كرده و به شكل انسان در آوردند (البته قبل از آن نیز بعل در میان فینیقیان به صورت پیکر کامل انسان مجسم شده بود)و گرد آن جمع ميشدند و ميگفتند ((هو البعل)) و بعد ها به اختصار آن را (هبل) صدا ميزدند همان طور كه ميدانيد هبل يكي ازبزرگترين بت هاي اعراب جاهليت بود .«تذکر: این موضوع مربوط به چگونگی روی آوردن مردم به بت پرستی نمی باشد و فقط مربوط به چگونگی پیدایش بت هبل است » اين سيري كه يك نماد بي ارزش طي كرد و به يك بت كه نماد خدا بود تبديل شد در واقع تمام طرح هايي بودند كه ابليس آن را طراحي و به كمك انسان هاي سست بنيه و جاهل اجرا كرد. بعد از قوم هود قوم عاد پا را فراتر گذاشته و اين نماد بي ارزش را تبدیل به يك برج عظيم كرده كه ارتفاع آن را تا 200 متر تقريب ميزنند كه در آن برج بزرگ زندگي مي كردند و از خود دفاع ميكرند.و به تدريج نقش اجتماعي و فكري پيدا كرد و ديگر بيهوده نبود در ظاهر اولين حكومت و دولت مستقل و اولين حدود مرزي را تشكيل دادند كه در جاي خود بسيار خوب است ولي در مقابل تبديل به نماد تبعيض نژادي شده بود. برج بابل نماد قدرت و برتري قوم عاد بود به طوري كه قوم هاي ديگر مانند برده هايي براي قوم عاد بودند .به اين شكل اولين قوم نژادپرست شكل گرفت. در اينجا مي توان به اين نتيجه رسيد كه اين نماد هاي بيهوده كه بعد ها تبديل به نماد هاي شركي و طاغوتي شدند حربه ي ابليس براي مقابله با اولين نماد توحيد و يكساني (كعبه) بود . متاسفانه در عصر معاصر نيز شيطان با كمك اصحاب خود (انسان هاي پيروي وي) كماكان نماد هاي مانند بعل و احرام و برج بابل را حفظ كرده (که امروزه آنها را به اسم ابلیسک میشناسیم )درشهر هايي مانند :واشنگتون ، نيويورك ، پاريس ،واتيكان ، برج هاي دقلوي امريكا و مالزي كه مانند برج هاي بعل رامسس هستند و.....اين نماد ها درمكانهاي قرار گرفتند(ابلیسک ها) كه ازدحام جمعيت زياد است و مسير حركت آنها طوري است كه به گرد ان مي چرخند .و يا ساختمان هاي بسيار مجللي كه بيشتر از برآوردن حاجت انسان به تجملات ارزش ميدهند متاسفانه مسائلي قبيل موارد ذكر شده در ناخودا گاه افراد تاثير گذاشته و انسان را در عالم هاي رويا غرق كرده و از تقرب و نزديكي به خدا باز ميدارد. اين مسئله و بحث نماد زدايي به قدري مهم است كه حضرت ابراهيم (ص) سالها پيش از قوم هود و پبدايش بعل در صحراي منا نماد كوچكي از بعل مي سازد و آن را نماد شيطان ميخواند و به آن سنگ مي زند . كه متاسفانه دولت شيطان زده عربستان اقدام به تخريب آن ميكند و جاي آن را با ديوار هاي بيهوده پر ميكند كار به جايي رسيده كه اصحاب شيطان پا را فراتر گذاشته و متاسفانه برج ساعت را كه همان نماد بعل و برج بابل است را تحت شعاع خانه ي خدا كه نماد توحيد و جامعه ي واحد جهاني قرار دادند به طوري كه پيش از اين هنگام ورود به شهر مكه نماد اين شهر يعني كعبه دل نوازي مي كرد ولي در حال حاضر برج ساعت چشم نوازي ميكند به شكلي كه انسان براي مدتي از قافل ميشود كه در چه جايي قرار دارد. 2- تربیت افراد: ابلیس با علم به اینکه کار آمد ترین ابزار در اختیار انبیاء معجزه بود افرادی از بشر های تحت مدیریتش را به امور غیبی واقف میکرد (و میکند) و کار های شگفتی از دست آنان صادر میکرد (ومیکند) تا معجزات انبیاء را در میان مردم خنثی کند . تماس او با پیروانش بطور پیوسته و همیشه تاریخ بوده است که به چند مورد اشاره می کنیم: 1-آموزه های کاهنان بابل (توسط هاروت و ماروت ) به نقل از امام حسن عسکر (ع) :پس از حضرت نوح(ص) سحر و اقدامات جادویی عوام فریبی رواج یافته بود به همین خاطر خداوند 2 فرشته (هاروت و ماروت)را فرستاد که با پیامبر آن زمان همکاری کرده و با کارهای ساحران مقابله کنند. آن دو فرشته به انسانها تذکر میدادند که آنچه که از ما می آموزید وسیله امتحان است و اگر تقوا نداشته باشید خودتان هم مانند ساحران میشوید.(بحارالنوار ج 59 ص 319،321،322) ]وما اءنزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت و ما يعلمان من اءحد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه وما هم بضارين به من احد الا باذن اللّه و يتعلمون ما يضرهم ولا ينفعهم ولقد علموا لمن اشتريه ماله فى الاخرة من خلاق و لبئس ما شروا به اءنفسهم لو كانوا يعلمون [ ترجمه:و{نیز از}آنچه بر آن 2 فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود{پیروی کردند}با اینکه آن دو {فرشته} هیچ کس را تعلیم {سحر} نمی کردند مگر آنکه {قبلا به او}میگفتند ما {وسیله ی} آزمایشی { برای شما} هستیم پس زنهار کافر نشوی و {لی}آنها از آن دو {فرشته} چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند .(قسمتی از سوره بقره آیه ی 102) تذکر: این اتفاق مربوط به 600 سال قبل از حضرت موسی و قوم یهود بود و آموزه های هاروت و ماروت نسل به نسل به یهود به ارث رسیده . 2- زمان سلیمان شیاطین مادی شده بودند و همراه با مردم کار می کردند روزی که سلیمان نبی از مرکز حکومتش بیرون رفته بود ابلیس شیطانی را مامور کرد که به قیافه او در بیاید و بر تخت نشیند همانطور که قبلا اشاره شد در گفتوگو میان ابلیس و خداوند مقرر شد که خداوند به او مهلت دهد و او به اغوای اولاد آدم بپردازد نه اینکه عملا بر مردم حکومت کند .خداوند به دلیل این گستاخی ابلیس درخواست سلیمان مبنی بر حکومت و قدرت استثنائی که بتواند بر شیاطین (اجنه)مسلط شود را به او عطا فرمود .ابلیس علی رغم اینکه در مقابل شیطان شکست سختی خورده بود ولی باز از این فرصت استفاده میکند و شیاطین را مامور میکند که به پیروانش برخی از سحر و جادو را بیاموزند.(حدود 2850 سال پیش) 3-طومار نوشته شده توسط ابلیس واما بعد از مرگ سلیمان نبی ابلیس که فضا را کاملا باز میدید یکی از برنامه های بزرگ و کلیدی خود را پایه ریزی کرد امام باقر : وقتی سلیمان وفات کرد ابلیس سحر را تدوین کرد و آن را در طوماری نوشت .سپس آنرا لوله کرد و بر پشت آن چنین نوشت این است آنچه اصف بن برخیا (اصف یکی از اصحاب و مشاورین سلیمان نبی بود که از تقوای بالایی برخوردار بود)برای شاه سلیمان تدوین کرده است که ذخائری از گنج های علوم است آنگاه طومار را زیر تخت سلیمان دفن کرد و آن را برای پیروان شیطان به عنوان یک نسخه ی مشورتی (راهنمایی ) قرار داد سپس آن را بر آنان خواند کافران گفتند سلیمان به وسیله همین ها بر ما مسلط می شد و لی مومنان گفتند او بنده و پیامبر خدا بود . (بحارالنوار ج 60 ص 279) ]واتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان وما كفر سليمان ولكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر[ ترجمه :و آنچه را که شیطان{ صفت }ها در ملک سلیمان خوانده و {درس گرفته }بودند پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید ولی آن شیطان {صفت}ها کافر شدند،که به مردم سحر می آموختند.(قسمت ابتدایی سوره بقره آیه ی 102) بر اساس این احادیث ابلیس با استفاده از این طومار به تربیت مردم آن زمان پرداخت و مردم همان عصر بعد از در آوردن کتاب از زیر تخت سلیمان از آن استفاده کردند وآن را کتاب راهنمای خود قرار دادند .همچنین ابلیس نوع دوم این کتاب را در معبد سلیمان واقع در شهر اورشلیم دفن کرد و برای پیروان آینده خود نگاه داشت . تربیت شدگان شیطان در قرن معاصر در جریان جنگ های صلیبی گروهی از سپاهیان صلیبیان پس از سفری طولانی و سخت و غارت و قتل عام وسیع مسلمانان در سال 1099 میلادی به اورشلیم رسیدند همانطور که میدانید شهر اورشلیم پس از 5 هفته محاصره سقوط کرد و صلیبیان وارد آن شدند ارتش صلیبی طی 2 روز چهل هزار مسلمان را با وحشی ترین شیوه ی ممکن به قتل رساند برای آن که به جنایت های وحشیانه این جنگ نگاهی داشته باشیم، مروری به خاطرات یکی از سربازان صلیبی شرکت کننده در این جنگ به نام «ریموند» می اندازیم. وی در زمینه دستاوردهای این جنگ به خصوص تصرف بیت المقدس توسط سپاه صلیبیان به خود می بالد و این چنین یادداشت های خود را آغاز می کند:«مناظر شگفت انگیزی بود، بعضی از مردان سر دشمنان را قطع می کردند، برخی دیگر دشمنان را که بر روی برج بودند، هدف تیر قرار می دادند و برخی دیگر را شکنجه می کردند و در آتش می انداختند. در کومه های شهر پشته هایی از سر و دست و پا دیده می شد به طوری که برای حرکت باید با احتیاط از میان اجساد انسان ها، و اسب ها عبور می کردیم. اما این پیروزی ها درمقایسه با آنچه که در معبد سلیمان انجام می گرفت، قابل مقایسه نبود. در معبد سلیمان مردان صلیبی در حالی که خون به زانوها و افسار اسب هایشان رسیده بود، عبور کردند. اورشلیم توسط سپاه صلیبیان تصرف شد و به عنوان پایتخت آنها اعلام گردید.قلمرو آنان از فلسطین تا آنتیاک (در سوریه و ترکیه ) گسترش یافت و برای حفظ کشور گسترده خود نیاز به سازماندهی تازه و قدرت مندی بودند و به همین منظور سیستم طبقات نظامی را تشکیل دادند که اعضای این دسته از اروپا به فلسطین می آمدند . این افراد در مکان های شبیه صومعه زندگی می کردند و برای جنگ با مسلمانان آموزش نظامی میدیدند یکی از این دسته ها شوالیه های معبدبود. گروه شوالیه های معبد که نام دیگرشان «هم رزمان مسکین عیسی مسیح و معبد سلیمان است» در سال 1118 میلادی یعنی حدودا بیست سال بعد از اشغال اورشلیم توسط صلیبیان تشکیل شد موسسان این گروه دو شوالیه به نام «هیودی پیتر»و«گادفری دوسنت امر» بودند این گروه در ابتدا 9 عضو داشت ولی به تدریج رشد کرد. (همانطور که میدانید انتخاب نام معبد برای این گروه به دلیل مکانی بود که در آنجا مستقر بودند) آنها در کوه معبد در مکان معبد ویران شده یعنی همان مکان ویرانه های معبد سلیمان و مکانی که مسجد قبه الصخره (مسجدی که بر روی سنگی که پیامبر اسلام از ان معراج کرد بنا شده)در آن بنا شده ساکن بودند . آنها طی حفاری هایی که در محل استقرار خود یعنی ویرانه های معبد سلیمان انجام دادند اوراق و کتب سحر را که ابلیس در زمان حضرت سلیمان (ع) در آنجا دفن کرده بود یافتند .کمی بعد صلاح الدین ایوبی سردار بزرگ اسلام صلیبیان را در جنگ «هیتن» شکست داد و اورشلیم را رهانید . شوالیه ها با تحمل شکست و خسارات سنگین به اروپا بازگشتند و این کتب و تعلیمات را با خود به آنجا بردند آنها به قدرت خود در اروپا افزودند ،در فرانسه و سپس در سایر کشور ها به بخشی از دولت مبدل شدند این افراد به تدریج از دین مسیح برگشتند و به عقاید سری دیگری روی آوردند سرانجام در سال 1307 میلادی فیلیپ لوبل پادشاه فرانسه تصمیم گرفت اعضای این دسته را دستگیر نماید (به دلیل برگشت از دین مسیح و رواج عقاید خرافی) در پی یک دوره بازپرسی و محاکمه بسیاری از شوالیه ها به عقاید بدعت آمیز خود اعتراف کردند و اِقرار کردند که در میان خود به عیسی مسیح (ع) توهین می کرده اند سر انجام رهبران شوالیه های معبد که «استاد بزرگ» نام داشتند از جمله ژاگ دومالی در سال 1314 میلادی به دستور کلیسا و پادشاه اعدام و تعداد زیادی نیز زندانی شدند طی بازداشت های ناگهانی در سال 1307 میلادی بعضی از شوالیه های معبد موفق شدند بدون بجا گذاشتن ردی از خویش بگریزند تعداد محدودی از اعضای این گروه به تنها قلمرو پادشاهی اروپا که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمی شناخت یعنی اسکاتلند پناه بردند . آنها تحت حمایت «رابرت بروس» پادشاه اسکاتلند تشکیلات خود را احیا نمودند و همچنین آنها توانستند به مهم ترین لژ جزایر بریتانیا در زمان قرون وسطی یعنی لژ «وال بیلدرز» نفوذ کنند و عاقبت کنترل آنرا به طور کامل در دست گرفتند این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به لژ فراماسونری تغییر داد .به طور کلی شوالیه های معبد ناپدید نشده و هنوز فلسفه، عقاید و تشریفاتشان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست. شواهد بی شمار تاریخی این موضوع را تأیید می کند و امروز شمار وسیعی از تاریخ دانان و تاریخ نویسان غربی ـ چه فراماسونر و چه غیر فراماسونر ـ این امر را پذیرفته اند. به رغم آنکه مکتب شوالیه های معبد به عنوان یک مکتب پایان یافته محسوب می شود اما هنوز هم تعلیمات این گروه تا به امروز در نزد بسیاری از اصول گرایان مسیحی محفوظ باقی مانده است.
برچسب‌ها:
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 37 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon :.

درباره وبلاگ

سلام در این وبلاگ شما با مطالبی که برای شما مفید و آموزنده می باشد روبرو می شوید امیدوارم هر مطلبی رو که در اینجا میخونید با ارائه نظرها و انتقادات مفیدتون به من کمک کنید تا باز خورد مفیدش رو خودتون بینید من بعلت مشغله های کاری ای که دارم فقط آخر هفته ها میتونم به وبلاگ شر بزنم خوشحال میشم با هم بحث کنیم
حمایت می کنیم
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
شمارنده
شمارنده